واکنشهای والدین به تولد کودک معلول
شوکه شدن
اولین واکنش والدین در برابر تولد یک نوزاد دچار معلولیت معمولا شوکه شدن است. این مرحله می تواند به وسیله احساس اضطراب، گناه، بی تفاوتی، گیجی، درماندگی، عصبانیت، انکار، تکذیب و یاس مشخص شود.
بعضی مواقع احساساتی مثل جدایی، گیجی و داغدیدگی وجود دارد. در این زمان است که اکثر والدین به حداقل کمک های موجود احتیاج دارند. مدت زمان لازم برای گذر والدین از این مرحله و اینکه با احساسات خود به صورتی مناسب کنار بیایند بستگی به میزان بازسازی روانی آنها، نوع کمک های ارائه شده و مقدار و شدت وضع معلولیت دارد.
در فاصله شوک اولیه ممکن است والدین قادر نباشند اطلاعات داده شده از پزشکان یا افراد دیگر را درک کنند. به همین دلیل باید اطلاعات چندبار در موقعیتهای مختلف تکرار شود. تا برای آنها قابل فهم باشد. و این همان دوره ای است که والدین حس می کنند لیاقت و ارزشهای آنها به شدت مورد توهین قرار گرفته است.
این امکان هم وجود دارد که آنها به خاطر معلولیت کودک خود را سرزنش کنند. احتمال دارد که احساسات و ادراکات مثبتی را که نسبت به خود دارند زیر سوال ببرند. یا نسبت به معنی زندگی و رقابتهای جدید بی تفاوتی نشان دهند. بلچر در 1984 این مرحله را زمان آشفتگی احساسات نامیده است.
باسکاگلیا در 1975 از والدین بچه های معلول در خصوص سطح کمک روانی بیمارستانها هنگام تولد کودک مبتلا آماری ارائه داده است. او متوجه شد که فقط اطلاعات اندکی راجع به مشکلات ویژه پزشکی کودک در بیمارستانها ارائه می شود. این اطلاعات هم نامربوط به نظر می رسد.
بعلاوه والدین اظهار داشتند که مشاوره روانی در طول این مرحله موثر نبوده است. در نتیجه والدین بزرگ کردن کودکان را با اطلاعات اندکی راجع به موقعیت پزشکی و وضعیت آینده کودک و خانواده شروع می کرده اند.
درک کردن
مرحله درک کردن از برخی رفتارهای والدین مشخص می شود. امکان دارد آنها نسبت به توانایی خود در برآوردن خواسته های کودکی که نیازهای ویژه ای برای رشد دارد دچار اضطراب یا ترس باشند. ممکن است بسیار سریع تحریک یا عصبانی شوند. و زمان زیادی صرف سرزنش خود، دلسوزی برای خود یا تنفر از خود بکنند.
اطلاعاتی که از طریق متخصصان مراکز بهداشتی در این مرحله فراهم می شود ممکن است غیر قابل قبول باشد. به هر حال در این مرحله والدین کم کم نیازهای واقعی مربوط به بزرگ کردن کودک را درک می کنند. این درک غالبا فشار سختی به آنها وارد می آورد. و در نتیجه برای مدتی خود را از خانواده و فعالیتهای اجتماعی کنار می کشند.
پدری می گوید من از وضعیت پسرم موقعی باخبر شدم که همسرم بعد از تولد فرزندمان به من تلفن کرد. و از من خواست که به بیمارستان بروم. سومین روز زندگی پسرم بود. و همان موقع متوجه شدم که او منگول است. نامی که من به زودی با سندروم داون عوض کردم.
اولین واکنشی که نشان دادم این بود. چه کاری باید انجام دهم؟. چگونه از این کودک نگهداری کنم؟. احساس من ناتوانی و جدال درونی بود. یکی از حرفهای همسرم این بود که من حتی نمی خواهم او را بغل کنم. این رد کردن سریع بچه جدید فقط یکی دو روز ادامه داشت. و سپس بی تفاوتی جای آن را گرفت. بعد از آن احساس دلسوزی برای خود و گیجی در مقابل این سوال بود. که چرا این اتفاق برای ما پیش آمد؟.
پس از آن از بیکار نشستن خسته شدیم. تصمیم گرفتیم کاری انجام دهیم. و به دنبال کمک از مردم و سازمانهای مختلف رفتیم.
من و همسرم تصمیم گرفتیم تا جایی که می توانیم با او مثل دیگر بچه ها رفتار کنیم. انتظارات ما زیاد بود. و در بیشتر موارد پسرم آنها را برآورده کرد. من این توجه دردناک را برای هیچکس آرزو نمی کنم. اما بعد از 11 سال پسرم چهره های تازه ای از صبر و خوشحالی را به من و دیگر اعضای خانواده نشان داده است.
دفاع کردن
دفاع کردن از مراحلی است که در آن والدین کوشش می کنند حقایق مربوط به وضعیت فرزندشان را که موجب اضطراب شده حذف کنند. ممکن است سعی کنند ناراحتی خود را از طریق سپردن نوزاد به یک کلینیک، مرکز یا خانه های مخصوص این بچه ها برطرف کنند.
واکنش بعضی از والدین به صورت ناپدید شدن موقتی یا حضور در محیط خارج از خانواده است. یک مادر در برگشت به خانه از بیمارستان با بچه مبتلا به سندرم داون سریعا اثاث خود را جمع کرده و خانه را با ماشین ترک نمود. بدون اینکه بداند به کجا می رود. بعد از چند ساعت رانندگی تصمیم گرفت به خانه برگردد.
بعد از چند ماه خود را با نیازهای دخترش خیلی خوب تطبیق داد. و سعی کرد انگیزه های لازم را برای رشد فرزندش فراهم کند. دختر او در حال حاظر ازدواج کرده و تمام وقت در یک مرکز روزانه نگه داری نوجوانان کار می کند.
آگاهی یا پذیرش
مرحله آگاهی یا پذیرش مرحله ای است که والدین قادر می شوند توانایی های خود را برای مواجه با شرایطی که کودک معلول به وجود آورده به کار گیرند. در این مرحله والدین خود را در فرآیند درمان و استفاده از راه حلها دخالت می دهند. اطلاعاتی که متخصص در مورد وضعیت کودک و درمان او ارائه می دهد بهتر درک می کنند.
در این زمان بعضی از والدین جذب همکاری با سازمانهایی می شوند که در رابطه با وضعیت فرزند آنها و احتیاجات خانواده کار می کنند. در طول این دوره والدین شروع می کنند بچهمعلول را مثل دیگران و حتی مانند خود قبول کنند. و این توانایی را به دست می آورند که انرژی خویش را صرف مسائل و اموری غیر از خود نمایند.
به هر حال باید به خاطر داشته باشیم که واکنشهای والدین بسیار متغییر است.
یادگیری کودک کم توان ذهنی و توصیه های آموزشی
با ما همراه باشید در :