فامیل گسترده
اصطلاحی است برای توضیح دادن یک خانواده مرکزی که با تعدادی از نزدیکان ارتباط متقابل دارند. هدف از کاربرد واژه گسترده افراد نزدیک به خانواده هستند که رابطه مرتب و همیشگی با هم دارند. اگرچه ممکن است در یک خانه با هم زندگی نکنند.
این افراد شامل پدربزرگها، مادربزرگها، عموها، عمه ها، خاله ها، دایی ها، و بچه های آنها که شامل پسردایی، دختردایی، دخترعمو و … هستند. وقتی یک کودک جدید به دنیا می آید و قسمتی از یک خانواده می شود بخشی از خانواده وسیع هم محسوب می گردد.
معمولا پدربزرگها و مادربزرگها اولین افرادی هستند که به دیدار کودک می روند. ویا به بیمارستان تلفن می کنند. این دیدار اول پدربزرگها و مادربزرگها هنگامی که می دانند دخترشان کودک معلولی به دنیا آورده و آنها باید از او پشتیبانی کنند. و یا به او تبریک بگویند. می تواند بسیار سخت باشد.
درواقع آنها نوه های خود را دنباله ای از خود می دانند. آنها برای نگهداری او انتظار می کشند. منتظر نشان دادن عکسها و صحبت درباره نوه هایشان هستند. بدون اینکه در مورد مسئولیت سنگین والدین نگرانی داشته باشند.
وقتی نوه ای با یک معلولیت متولد می شود لذت مربوط به این تولد از بین می رود. و پدربزرگها و مادربزرگها مثل والدین درگیر بحرانی می شوند. که تا ارزیابی مجدد و تعیین موقعیت الزاما رخ می دهد. آنها نه تنها باید تصمیم بگیرند که در برابر فرزندشان که حالا والد محسوب می شود چه واکنشی باید نشان بدهند. بلکه همچنین در فکر چگونگی ایجاد رابطه با نوه جدید خود هستند.
بسیاری از پدربزرگها و مادربزرگها در زمان میانسالی یا دوره ای هستند که در برابر هم بسیار کم تحمل هستند.
درک وضعیت برایشان مشکل است. درنتیجه وارد بحرانی می شوند که آن را نمی فهمند. در روزگار آنها تولد این بچه ها به صورت bad blood یا “خون بد” در یک خانواده توجیه می شد.
به خاطر این نظریات و تفکراتی شبیه به اینها پدر و مادر کودک تازه تولد یافته ممکن است سپر بلا شوند. اما سرزنش کردن فقط آرامش کوتاهی به وجود می آورد. و امکان عملکرد مناسب را که خانواده برای هفته ها و ماه ها به آن نیاز دارد کاهش می دهد.
تاثیر رفتار پدربزرگ و مادر بزرگ بر خانواده
در مورد تاثیر رفتار پدربزرگها و مادربزرگها روی خانواده با بچه معلول تحقیقات اندکی وجود دارد.
- دیویس در 1967 مقایسه ای بین پشتیبانی مادربزرگهایی که دختران آنها بچه عقب مانده ذهنی به دنیا آورده بودند. و گروهی که دخترانشان کودک معمولی به دنیا آورده بودند انجام داد. کمتر از نصف خانواده هایی که کودک عقب مانده ذهنی داشتند از طرف مادربزرگها پشتیبانی موثر می شدند. در خانواده هایی که کودک معمولی داشتند حدود 4/3 مادربزرگها به صورت موثر از فرزند خود پشتیبانی می کردند.
- در تحقیقی در رابطه با این موضوع که مک اندرو در 1976 انجام داد نتیجه گرفت 23 درصد از 116 والدینی که با آنها مصاحبه شد عقیده داشتند که رابطه آنها با پدربزرگها و مادربزرگها به طور قابل توجهی به خاطر تولد یک بچه معلول تغییر کرده است.
پدربزرگها و مادربزرگها و دیگر اعضای خانواده می توانند کمک موثری برای واحد خانواده باشند.
و زمانی که فرزندشان نیاز به کمک او ویا هزینه اضافی دارد آنها را پشتیبانی نمایند. تا کمتر تحت فشار قرار گیرند. آنها باید مطلع باشند که برای اطلاع از معلولیت کودک می توانند کمک لازم را به صورت های مختلف به دست بیاورند.
لازم است موقعیتهایی داشته باشند تا سوالات، احساسات و نگرانی های خود را درباره معلولیت و مشکلات آن بیان کنند. اهدافی داشته باشند. و نسبت به این اهداف آگاهی و شناخت پیدا کنند.
والدین می توانند از طریق ارائه و معرفی موضوعات، جزوات و کتابهایی که به وسیله متخصصان بهداشت و آموزش و پرورش پیشنهاد شده آنها را در این فرایند کمک کنند. همچنین خانواده ها را تشویق کنند. که در گروه های مباحثه والدین شرکت نمایند.
در جلسات غیر رسمی آنها درباره سختی ها و احساسات کودکان خود آگاهی پیدا کنند. و مباحثات بارز و صریح، تسریع شود. دیگر اعضای خانواده می توانند نظریات مثبت خود را بیان کنند. وقتی این موقعیت ها فراهم شد می توانند بخش مهمی از فرایند درمان باشند.
مادر بزرگ بچه ای که دچار C.P است احساسات خود را به صورت زیر بیان کرده است.
من مصمم بودم راه هایی برای تحریک و انگیزش او پیدا کنم. سعی کردم علت نا امیدی و محرومیت را برای او روشن کنم. و در پیدا کردن روزنه ای برای بیان کمکش کنم. من از روشهایی آگاه شدم که برای فهماندن احتیاج به صحبت نداشت. مثل استفاده از دستها یا پاها. به کاستهای موسیقی که با وضعیت وی تطابق داشت بسیار علاقه مند بود.
در تهیه وسایل شیرینی و آماده شدن برای تعطیلات به او کمک می کردم. او می توانست آنها را نگه دارد. و در مواقعی که احتیاج داشت استفاده کند. از طریق تلفن با هم صحبت می کردیم. اولین باری که صدای او را از تلفن شنیدم گریه ام گرفت. ما باهم درباره قایقرانی و یک سفر تفریحی که باهم داشتیم صحبت کردیم. از باغ میوه دیدن کردیم و مقداری سیب هم چیدیم. یک روز من ایستادم و عکس او را تماشا کردم. متوجه خنده خشک و غیرمتعادل او شدم. فهمیدم که چه رابطه سحرآمیزی بین پدربزرگها و مادربزرگها و نوه هایشان وجود دارد. فهمیدم که او را چقدر همانطور که هست دوست دارم.
بنا به گفته پایپر در 1976 پدربزرگها و مادربزرگها می توانند به طرق مختلف کمک کننده باشند.
- آنها می توانند کاری کنند که والدین تعطیلات آخر هفته را از فشار خانه دور باشند. همانطور که این مادربزرگ انجام می داد.
- آنها در نقل و انتقال و نگهداری نیز می توانند کمک بزرگی باشند.
- برای فراهم کردن راه حل های مناسب در رفع مشکلاتی که غیرقابل حل به نظر می رشد می توانند نقش شخص سوم را بازی کنند.
لینک های مرتبط:
با همراه باشید در: