پژوهش عصبی در خواندن
اکنون که من رفتار عمومی 45 کودک عقب مانده ذهنی را بررسی کرده بودم تصمیم گرفتم که به کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده بود مراجعه کرده و ببینم که آیا پژوهش های گذشته در زمینه اعصاب می تواند در حل این مشکل مورد استفاده قرار گیرد.
اطلاعات وسیعی وجود داشت که مشکلات خواندن را بعلت عصبی ربط می داد. اما تشخیص یا منطق درمانی خاصی وجود نداشت.
تمام مراجع به منطق اولیه ای که بوسیله ساموئل اورتن عصب شناسی که در سال 1928 مطالبی در رابطه با عمل لایه خارجی مغز نوشته بود اشاره می دادند. که چنین است :
“نخستین رده کارش این است که انسان را آگاه کند که احساس دیدن از خارج می آید. و یادآوری خاطره چیزهای دیده شده نیست. بعبارت روانشناسی ، این رده عنصر آگاهی خارجی در حس را فراهم می کند. این فعالیت بدون تردید در منطقه شیاردار یا برجستگی لایه خارجی در بخش برجستگی پس سر قرار دارد.
رده دوم یا حافظه عینی اثرات بینائی اشیاء را که دیده شده اند حفظ می کند. این عمل احتمالا در نوع دوم لایه خارجی پس سر که قشر کورتکس را احاطه می کند. انجام می شود. تا این مرحله دو نیمکره مغز ظاهرا بصورت واحدی کار می کنند. تا یک تاثیر آگاهانه واحدی را بوجود آورند.
مثلا پیامی که به دو طرف مغز از راه چشم فرستاده می شود چنان در هم می آمیزد که فقط یک اثر را ببخشد.
این مطلب ما را با این واقعیت که هیچیک از این فعالیت ها بطور کامل در نتیجه آسیب دیدن یکی از نیمکره ها از دست نمی رود آسوده خاطر می سازد.
آسیب به هر دو طرف مغز لازم است تا رده یکم یا دوم بینایی را از بین ببرد.
در رده سوم یا رده ربط دهنده گرچه آسیب به یک نیمکره ممکن است نتیجه اش از دست رفتن کامل ربط دهندگی باشد. که نتیجه آن ناتوانی در خواندن ( کوری اکتسابی در خواندن ) خواهد بود.
در حالی که آسیب به نیمکره مقابل آن درست در همین منظقه چنین اثری را مطلقا بر جای نمی گذارد.
آن نیمکره ای را که آسیب وارده به آن سبب از بین رفتن عمل ربط دهندگی می شود ، نیمکره غالب می نامند. که ممکن است بنابر طرفی که عادتا واکنش های فردی را به کار می اندازد ، چپ یا راست باشد.
به عبارت دیگر آشکار است که فقط ضبط شده های بینایی یک طرف در ترکیب نمودن نمادها بکار گرفته شده و ضبط های طرف دیگر حذف شده. یا در این روند غیرفعال باقی بمانند.
اما از نظر ساختمانی چنین تفاوتی میان دو نیمکره وجود ندارد. منطقه ربط دهنده نیم کره غیر غالب نیز در اندازه و پیچیدگی مانند منطقه نیمکره غالب رشد یافته و باور عصب شناسی جاری اینست که این منطقه آرام و غیر فعال می باید مانند منطقه فعال پرتوافکن شده باشد. تا رشدی برابر را پیدا کند.
از این گذشته چنین تلاشی احتمالا سوابقی را در سلول های طرف غیر برتر می گذارد که ما آنها را اثر گذاری Engram می نامیم.
این اثر گذاری در طرف غیر برتر در قطب مقابل طرف برتر خواهد بود. و مثلا صورت انعکاس آینه ای خواهد داشت.
در شرایط عادی فقط یکی از اثر گذاری های قرنیه در رابطه با اصل خواندن ، برابر واقعیت کوری اکتسابی در خواندن که هم اکنون ذکر آن رفت فعالیت می کند. و قطب مخالف آن حذف می گردد.
اما هرگاه حذف کامل این اثر ها در نیمکره غیر برتر بر قرار نگردد وجود آنها ممکن است بسادگی ناتوانی تمایز دادن میان حروف لاتین b و d و p و q ( در فارسی رد و در ) و علت وارونه خوانی و وارونه نویسی و بنابراین آشفتگی در سمت یابی را که به طور وسیعی در ادبیات ثبت گردیده.
چونکه این اصل ناتوانی به علت فیزیولوژیکی با کوری در خواندن که در این لحظه آن را اکتسابی می دانند تفاوت بسیار دارد. من احساس می کنم که به کار بردن واژه ” کوری مادر زادی در خواندن ” گمراه کننده بوده و اصطلاح نماد های خارج از قواره یا Strephosymbolia به این منظور ارائه گردیده تا بهتر نشانگر مواردی باشند که این آثار را بروز می دهند.
لینک های مرتبط با ” پژوهش عصبی در خواندن ”
اثرات کودک استثنایی در خانواده
یادگیری کودک ـ توصیه آموزشی معلول ذهنی
با ما در ارتباط باشید :